اگر میخوای از شر اتفاقات بد تکراری تو کسب و کارت خلاص بشی برات یک پیشنهاد خوب دارم. به این لینک مراجعه کنید.

دوره طراحی زیبای زندگی رو بخر. دوره تضمینیه اگر مشکلت حل نشد بیا پولتو پس بگیر. بهت قول میدم بعد از جلسه اول تغییرات رو به چشم خودت میبینی البته معنیش این نیست که تو یک جلسه همه چیز حل بشه ولی مطمئن باش نشونه هاش رو میبینی.

اگر تو کسب و کارت اتفاق بد تکراری تجربه میکنی معنیش اینه که یک سری باور محدود کننده داری برای اینکه این باورها رو بشناسی نیاز به یک مشاور یا کوچ داری. ولی نه هر مشاور و کوچی. تو نیاز به سنا غیور داری که سالهاست داره تو این حوزه فعالیت میکنه.

حتی در مورد باورهای مدیران یک کتاب با عنوان “ دیگر باورهای مدیران موفق” نوشته. اون به تو کمک میکنه افکار و باورهای محدود کننده بیزینسیت رو پیدا کنی و تغییرشون بدی.

همه ما انسانها در طول زندگی خودمان اتفاقات بد را تجربه میکنیم. هیچ انسانی نیست که بعد از گذشت دو یا سه دهه از زندگی اش بتواند ادعا کند که تاکنون هیچ اتفاق بدی را تجربه نکرده است. همه انسانها بیماری خود و نزدیکان را تجربه میکنند، ممکن است عزیزی را از دست بدهند، در کسب و کار دچار مشکلات عدیده یا حتی ورشکستگی بشوند، حوادث طبیعی را تجربه کنند، برهم خوردن روابط با نزدیکان یا … بیشتر مثال نمیزنم که موج منفی بیشتر از این منتقل نشود. به هر حال اتفاقات بد زیاد هستند و هیچ انسانی نیست که حداقل یکی یا دوتای این ها را تجربه نکرده باشد.

مشاهده

فرض کنیم: دو نفر ورشکست می شوند، یکی از آنها بعد از یکی دو سال از جای قبلی که بوده فراتر میرود و دیگری کمتر از یکسال تمام زندگی خود را اعم از سلامتی، همسر، فرزند، ارتباطات و همه را از دست میدهد و نکته عجیب اینجاست که این فرد دوم اتفاقات بد تکراری دیگری را نیز تجربه میکند. تاکنون از خود پرسیده اید که چرا اینچنین است؟ دقیقا تفاوت این دو نفر در نوع برخوردشان با آن اتفاق است. ما در این مقاله سعی میکنیم تعریف کنیم که نوع نگاه ما باید چه باشد که بتوانیم با اتفاقاتی که در زندگی مان می افتد مواجه شویم و نه تنها این اتفاقات باعث زمین خوردن ما نشوند بلکه تبدیل به پله هایی برای رشد ما بشوند.

علت افتادن اتفاقات بد تکراری برای برخی از انسان ها چیست؟

در مواجهه با اتفاقات بد، معمولا گفتگوهای ذهنی منفی تعیین کننده هستند و خبر بد این است که اغلب انسانها اسیر این گفتگو های ذهنی منفی میشوند و این باعث میشود احساسات بد بیشتری غلبه کند و این موضوع، تصمیم گیری ها و اقدامات اشتباه  بیشتری در پی دارد و آن اقدامات اشتباه نتایج بدتری را برای ما رقم خواهد زد. برای مثال فرض کنید که شما صاحب یک کسب و کار هستید و به دلیل برخورد نا مناسب یکی از فروشندگانتان یک مشتری از شما ناراضی میشود و خرید انجام نمیدهد.

رویکرد اغلب انسانها این است که شدیدا با آن فروشنده برخورد می کنند و حتی او را اخراج کرده و تا چند روز ناراحت هستند که چرا فلان مشتری خرید را انجام نداد، حالا او می رود و به بقیه مشتریان من اطلاع میدهد، برند من خراب شد، فروش من کاهش خواهد یافت … و از این گفتگوهای ذهنی منفی که معمولا سراغ ما می اید نتایج خوبی حاصل نمیشود مثلا ممکن است برخورد بد ما با آن فروشنده باعث شود در ادامه او اقدامات بدتری در مسیر فروش انجام دهد. فقط کافی است برای مدتی در این گفتگو ها غوطه بخوریم تا رفتار ما تصمیمات ما و  برخوردهای ما اتفاقات بدتر بیشتری از همین دست یا از گونه های دیگر را برای ما رقم بزند.

هر اتفاقی به نفع من است، به سود من است:

این جلمه از کوین ترودو است. او می گوید وقتی که چنین باوری در ما نهادینه شود، هر اتفاقی که برای ما می افتد را با چشم دیگری نگاه میکنیم با این فرض که خداوند همواره چیزی جز خیر برای بندگانش نخواسته و نخواهد خواست این ما هستیم که در مواجهه با اتفاقات باید صبور باشیم، توکل کنیم و سعی کنیم احساسات منفی خود را کنترل کنیم!!! چطور چنین چیزی ممکن است؟

چگونه میتوان احساسات منفی را کنترل کرد؟

برای کنترل احساسات منفی نکته قابل توجه این است که ما باید بدانیم که انسان نمی تواند یک دفعه از یک اتفاق بسیار بد و حال و هوایی که دارد به احساسات خیلی عالی دست پیدا کند. مثلا به کسی که فرزندش را از دست داده نمیتوان گفت فراموشش کن بیا یک سفر شمال برویم و همه چیز را فراموش کنیم. این فرد باید زمان داشته باشد که چرخه اندوه را طی کند تا بمرور به احساساتی یک درجه بهتر دست پیدا کند و به مرور خود را بازیابی کند.

از لحاظ روانشناسی هم که بررسی کنیم یک فرد افسرده هرگز نمیتواند به احساس شوق و شادی برسد، ولی اگر یک فرد افسرده خشمگین شود این یک خبر خوب است که یک مرحله بهتر شده است. پس نتیجه این شد که باید در مواجه با اتفاقات بد سعی کنیم و تمرین کنیم که در کوتاهترین زمان ممکن بتوانیم به احساس یک درجه بهتر برسیم. یکی از تفاوت های بارز انسانهای موفق با انسانهای معمولی این است که انسانهای موفق در مدت زمان کمتری میتوانند به احساس یک درجه بهتر برسند.