احساسات خوب، اتفاقات خوب و احساسات بد، اتفاقات بد
یکی از اساسی‌ ترین مطالبی که اغلب مدیران موفق رعایت می‌ کنند، توجه به احساساتشان است. اگر می‌ خواهیم انسان موفقی باشیم باید نسبت به احساسات خودمان حساس باشیم. این قسمت از بحث کمی با قسمت هوش هیجانی درونی، تناسب دارد. در هوش هیجانی ما تمرین می‌ کنیم که از احساسات درونی خود اطلاع حاصل کنیم؛ ولی در این قسمت قدم بعدی را بر می‌ داریم. به این مفهوم که وقتی‌ که برای ما محرز شد چه احساسی داریم:
اگر این احساس منفی بود باید نسبت به آن حساسیت نشان دهیم. چرا که احساسات منفی نه‌ تنها ما را در رسیدن به اهداف کند می کند، بلکه ممکن است به‌ راحتی ما را از مسیر خارج کند. به‌ طور کلی اقدام کردن به هر کاری در زمانی که احساسات منفی داریم، اشتباه است. مگر اینکه آن کار به بیرون آمدن ما از آن احساس منفی کمک کند. انسان‌ های موفق می‌ دانند که نباید زیاد در احساسات بد باقی بمانند و حتی می‌ دانند که با چه روشی می‌ توانند از احساس بد خارج شوند. بنابراین، سنا غیور با ارائه مشاوره کسب و کار در اصفهان به صورت مشاوره حضوری کسب و کار، مشاوره آنلاین و تلفنی کسب و کار به مدیریت احساسات در کسب و کار کمک می کند.

چه چیزهایی باعث به وجود آمدن حس خوب می شود؟

آرامش، سلامتی، پیشرفت، خلاقیت، ایده پردازی، کسب ثروت، احساس مهم بودن، به نتیجه رسیدن یک پروژه و غیره؛ همهء این‌ ها ما را به احساس خوب، می‌ رسانند و احساس خوب همه‌ چیز است، احساس خوب، موفقیت است. یکی از باورهای قدرتمندی که می‌ خواهیم در ناخودآگاه شما مدیران عزیز مستقر شود، باور احساس خوب است. فکر کنید به لحظاتی که احساسات بدی دارید. روزی که با احساس بد شروع شود، معمولاً تا آخر، روز خوبی نخواهد بود. صبحی که با یک اتفاق بد شروع شود، هر چه ساعت بگذرد، اوضاع بیشتر به هم می‌ ریزد. در چنین روزهایی همه‌چیز دست‌ به‌ دست هم می‌ دهند تا روز بدی را تجربه کنید؛ اما آیا می‌ دانید می‌توان جلوی یک روز بد را گرفت؟ همیشه یک صبح بد به یک روز اعصاب‌ خردکن تبدیل نمی‌ شود، مگر این‌ که خودتان بخواهید. بله همه‌ چیز به شما بستگی دارد. گاهی برخی مسائل کوچک و پیش‌ پا افتاده مانند جر و بحث با کارمندان، ماندن پشت ترافیک یا بیدار شدن از دندهء چپ می‌ تواند روزتان را بد کند. شاید یک نفر از شما انتقاد کند و اعصابتان را به هم بریزد؛ حرف‌ هایی بزند که احساس بدی نسبت به خود پیدا کنید.
ممکن است چندین ساعت اعصاب خود را به‌ هم‌ ریخته‌ اید؛ اما همیشه نباید منتظر بمانید تا بالاخره حالتان خوب شود. خودتان باید قدمی برای بهبود حالتان بردارید. چیزی که باید در نظر بگیرید این است که اجازه ندهید یک اتفاق بد، روزتان را خراب کند. پس شما می‌ توانید یک روز بد را به همان سرعتی که جلو می‌ رود، به یک روز خوب تبدیل کنید.

حال و هوایتان را عوض کنید.

در اولین اقدام، حال و هوایتان را عوض کنید. وقتی از درون احساس خوبی داشته باشید، تغییر دیدگاهتان نسبت به آن روز و کنار گذاشتن احساسات منفی و ناخوشایند بسیار آسان‌تر خواهد شد.

مهم‌ ترین کاری که در هنگام داشتن احساسات بد، باید انجام دهیم، این است که توجهمان را از روی آن عامل منفی برداریم و روی یک‌ چیز دیگر بگذاریم. این تکنیک بسیار کاربردی است؛ چرا که از یکی از خاصیت‌ های مغز ما کمک می‌ گیرد. مغز انسان هرگز نمی‌تواند هم‌ زمان به دو چیز توجه کامل داشته باشد؛ یعنی هم‌ زمان شما نمی‌ توانید به دو مطلب منفی و مثبت توجه کنید. حال وقتی‌ که شما تمرکز و توجه خود را روی یک‌ چیزی غیر از عامل خراب کنندهء احساس خود می‌ گذارید، عملاً از آن فضا خارج می‌ شوید. البته این فقط پله اول است. شما بعد از اینکه توجه خود را از آن عامل منحرف کردید؛ باید به پله بعدی فکر کنید. پله بعدی دقیقاً چیزی است که حال شما را بهتر می‌ کند و آن توجه به پیشبرد اهدافتان است. روزهایی که با احساس خوب آن را شروع می‌ کنید تا انتهای روز چطور است؟ احساسات ما دریچه روح ما هستند، به آن‌ ها توجه کنید. سعی کنید به احساسات خود حساس باشید، هرجا که احساسات بدی دارید بدانید که مسیر اشتباه است و هر کجا که احساسات شما خوب بود، یعنی در حال حرکت به سمت صحیحی هستید. احساسات شما دقیقاً مثل قطب‌ نما هستند. به احساسات خوب خود توجه کنید و آنجایی که احساسات بد دارید سعی کنید، احساس خود را یک درجه بهتر کنید.

دیگر راه‌ های رسیدن به احساس خوب

هیچ انسانی در دنیا وجود ندارد که بگوید من هیچ‌ وقت در زندگی‌ ام مشکل و مسئله نداشته ام. تفاوت انسان‌ ها در نوع برخورد شان با آن مشکلات است. تفاوت انسان‌ های موفق با انسان‌ های ناموفق در این است که انسان‌ های موفق با سرعت بیشتری می‌ توانند احساسات بد خود را به احساس خوب تبدیل کنند؛ و برعکس انسان‌ های ناموفق، در احساس بد باقی می‌ مانند و لحظه ‌به ‌لحظه در آن بیشتر غرق می‌ شوند. آن‌ قدر تمرکزشان روی اتفاق بد می‌ ماند، آن‌ قدر شکایت می‌ کنند، آن‌ قدر خودشان را سرزنش می‌ کنند که لحظه‌ به‌ لحظه آن احساس بد، قوی‌ تر می‌ شود. انسان‌ های موفق می‌ دانند که نباید در احساس بد باقی بمانند. آن‌ ها در لحظه‌ ای که به احساس بد می‌ رسند سعی می‌ کنند در آن لحظه به نکاتی توجه کنند که فقط یک پله آن ها را به احساس خوب‌ تر برساند. در دل اتفاق بد، همیشه می‌ توان به نکتهء خوب هم توجه کرد. همان‌طور که در قسمت شکرگزاری هم ذکر آن رفت، قوی‌ ترین کلید برای رسیدن از احساس بد به احساس خوب، شکرگزاری است.

سباستین ووارِز، مدیرعامل و مؤسس eTips، با این عقیده موافق است. به گفتهء او وقتی بر می‌ خیزد، سعی می‌کند روی چیزهای ساده‌ای تمرکز کند که از داشتن آن‌ ها خرسند است؛ مثل خانوادهء خوب، آسایش و…. این کار انرژی مثبتی به او می‌ دهد که می‌ تواند کل روز را با آن سپری کند.

وجود صفات ارزنده شخص

داشتن صفات ارزنده ما را به احساس خوب هدایت می‌کند و احساس خوب ما را به آرامش، سلامتی، خلاقیت و ثروت هدایت می‌کند. ملاحظه بفرمایید افرادی که کینه‌ توز هستند یا حسادت می‌ ورزند، اغلب جسم‌ های سالمی ندارند. یک‌ لحظه تصور کنید که خیانت چه احساسی به انسان می‌ دهد؟ دروغ‌ گویی چطور؟ دزدی چه احساسی می‌ دهد؟ عجله؟ ترس؟ کینه؟ حسادت؟ نفرت؟ دشمنی؟ عدم ایمان به تاییدات خداوند؟ احساسات بد جسم ما را تحت تأثیر قرار می‌ دهد. باعث اضطراب، استرس، عدم پیشرفت و عدم خلاقیت می‌ شود. رعایت چنین اصول اخلاقی، علاوه بر اینکه روح ما را تغذیه می‌ کنند بر سلامت جسمانی ما نیز تأثیرات مثبت می‌ گذارند. هرچه بیشتر به رعایت اصول اخلاقی پایبند باشیم، می‌ توانیم به احساس بهتری برسیم. البته اینجا مشکلی پیش می آید و آن این است که اغلب ما از خودمان در محیط‌ های مختلف شخصیت‌ های متفاوتی نشان می‌ دهیم.

به‌ اصطلاح، زندگی جزیره‌ ای داریم. به این مفهوم که اخلاق، رفتار، عملکرد، گفتار و سایر خصوصیات شخصیتی‌ مان در محیط‌های مختلف بسیار متفاوت می‌ شود. در محیط کار یک نوع رفتار داریم، در خانواده یک نوع رفتار، در فامیل یک نوع رفتار و در کنار دوستانمان رفتاری دیگر. هرچند که انتظار نمی‌ رود انسان‌ ها در محیط‌ های مختلف دقیقا یکسان رفتار کنند؛ ولی انتظار می‌ رود اصول اخلاقی که در همهء جنبه‌ های زندگی ما رعایت می‌ شوند، یکسان باشند. اگر چنین نباشد در نهایت مسمومیت اخلاق بد و عدم رعایت فضایل انسانی، در هرکدام از محیط‌ های فوق که باشد، ناخودآگاه بر سایر محیط‌ های دیگر اثر می‌ گذارد؛ برای مثال اگر ما در محیط کارمان اخلاقی خشن داریم یا خدایی ناکرده بعضی‌ اوقات عدم صداقت به خرج می‌ دهیم، قطعاً نمی‌ توانیم در تربیت فرزندانمان انتظار داشته باشیم که فرزندانی کاملاً آرام و صادق تربیت کنیم. متأسفانه بسیاری از ما اعتقاد داریم که در کار نمی‌ شود صادق بود! اگر صادق باشیم باید از گرسنگی بمیریم. یا اگر بخواهیم جنس باکیفیت مناسب تولید کنیم نمی‌ توانیم رقابت کنیم.

تغییر باورها

این‌ ها باورهایی است که در ذهن ما قرار گرفته و ما ناخودآگاه به آن‌ ها عمل می‌ کنیم. مطمئن باشیم که این باورها ناخودآگاه به سایر جنبه‌ های زندگی ما سرایت می‌ کند و از همه بدتر به خانوادهء ما سرایت می‌ کند و تربیت فرزندانمان را تحت تأثیر خود قرار می‌ دهد. حال بیایید برعکس آن را تصور کنیم؛ بیایید این باور را در ذهن خودمان بسازیم که اگر می‌ خواهم ثروتمند و سعادتمند شوم حتماً باید در شغلم صادق و امانت دار باشم؛ حتماً باید با شغلم به بشریت خدمت کنم. زمانی که این باورها جایگزین شوند؛ نه‌ تنها به زندگی ما آرامش می‌ بخشد، بلکه به تمام جنبه‌ های دیگر زندگی ما سرایت می‌ کند و به‌ صورت ناخودآگاه تربیت فرزندان ما هم تحت تأثیر قرار می‌ گیرد.

بنابراین همان‌ طور که ذکر آن در بخش‌ های مختلف رفت دیدگاه و باور، نقش اصلی را در موفقیت انسان‌ ها بازی می‌ کند. اگر ما محور دیدگاه‌ های خود را خدمت قرار دهیم، می‌ توانیم یک زندگی هماهنگ را تجربه کنیم. از انتخاب رشته تحصیلی تا انتخاب همسر، تربیت فرزندان، انتخاب شغل تا ارتباطاتمان با انسان‌ های مختلف؛ همه و همه با محوریت خدمت که باشد ما زندگی آرام تر، شادتر و هماهنگ‌ تری را تجربه خواهیم کرد.

میشل اوباما می‌ گوید: «موفقیت تنها محدود به این موضوع نمی‌ شود که درآمد شما چقدر است و در ماه و یا در سال چقدر پول در می‌ آورید. موفقیت واقعی در حقیقت با تغییراتی تعریف می‌ شود که در زندگی دیگران به وجود می‌ آورید و اینکه چقدر به بهتر شدن زندگی این افراد کمک کرده‌اید.» به نظر من موفقیت احساس خوب است. هر انسانی که در طول زندگی احساس خوب بیشتری داشته باشد، موفق‌ تر است.

البته که هرکدام از موارد فوق، می‌ تواند عاملی برای داشتن احساس خوب باشد. به‌ خصوص پول و ثروت، اما بسیاری از انسان‌ ها را می‌ شناسیم که با داشتن همه موارد فوق، بازهم احساس خوب ندارند. بسیاری از ثروتمندان را می‌ شناسیم که خوشحال نیستند. چرا؟ بارها و بارها اتفاق افتاده که ما در زندگی خودمان دوست داشتیم به اهدافی برسیم و وقتی به آن رسیدیم، احساس خوبی که به ما دست داده، بسیار کوتاه‌ مدت و موقتی بوده است. آیا شما چنین چیزی می‌ خواهید؟ یا دوست دارید خوشحال باشید؟ دوست دارید احساس خوب داشته باشید؟ بازهم تأکید می‌ کنم منظور این نیست که ثروت بد است بلکه برعکس، ثروت خیلی به داشتن احساس خوب کمک می‌کند، ولی کافی نیست. یکی از قوی‌ ترین و مؤثرترین اقداماتی که ما باید انجام دهیم تا به احساس خوب برسیم، شکر گزاری است. بالاترین فرکانس برای رسیدن به آرامش از طریق شکرگزاری ممکن است. با توجه به اینکه همیشه و در هر شرایطی نکاتی هستند که ما به خاطر آن‌ ها می‌ توانیم شکرگزار باشیم، بهترین روش برای رسیدن به احساس خوب، همین شکرگزاری است؛ یعنی تمرین کنید، دقیقاً آن لحظه‌ ای که با یک مسئله برخورد کردید تمرکزتان را بگذارید روی آنچه در آن لحظه دارید.

سخن پایانی

اگر ما بتوانیم در وضعیت فعلیِ خودمان، احساس خوب داشته باشیم مطمئناً وقتی به اهداف خود دست پیدا کنیم هم قطعاً احساسات بهتری خواهیم داشت؛ ولی اگر در حال حاضر احساس خوب نداریم قطعاً پس از دستیابی به آرزوهایمان‌ هم احساسات خوبی نخواهیم داشت. باید تلاش کنیم در هر شرایطی که هستیم داشته ‌های خودمان را بشناسیم و به خاطر داشتن آن‌ ها خداوند را شکرگزار باشیم. این تنها فرمولی است که با آن می‌ توان به احساس خوب رسید و پیشرفت کرد. خداوند انسان‌ های شکرگزار را دوست دارد. همیشه سعی کنید با وضعیت فعلی خود به صلح برسید تا بتوانید پیشرفت کنید.

اپرا وینفری می‌ گوید: «هرچه بیشتر برای زندگی خود ارزش قائل باشید و قدر آن را بدانید و هر چه بیشتر به خاطر نعمت‌ هایی که در اختیار شما قرار گرفته خوشحال باشید، این نعمت‌ ها و امکانات، بیشتر خواهد شد.» وقتی شکر گزاری می‌ کنیم، به ما احساسات مثبت دست می‌ دهد و این احساسات مثبت، ما را آماده می‌ کند که موقعیت‌ های عالی را ببینیم و بی‌ توجه از کنار آن‌ ها رد نشویم. شکر گزاری و احساسات مثبتِ ناشی از آن باعث می‌ شود انسان‌ های سالم‌ تری بشویم. فقط کافی است در اطراف خود دقت کنید؛ آنگاه این موضوع را تصدیق می‌ کنید؛ افرادی که در اطراف شما هستند و دائم از وضعیت خود شکایت می‌ کنند انسان‌ های بیماری هستند یا سالم؟